مدتهاست که حاشیه های اتاق
همان کنار ریشه های قالی
همان جا که نقش ترنج کم کم رنگ میبازد
فراموشخانه روزها و شبهای من است
از همان افق محو ترنج
به گذر روزها مینگرم
روزهای که فراموش شده ام
شب ها
و حتی روزها
مبهوت هستم
این بار هم مینویسم
برای دلم
دلی که تنهایی را
بهترین یار خود میداند
من و ترنج های قالی
هر دو فراموش شده ایم
یکی کمتر و یکی بیشتر
ولی فراموش شدم
...
نظرات شما عزیزان: